پردیسپردیس، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

❤پردیس جون، بهشت مامان و بابا ❤

فردا تو می آیی.......

سلام به دختر ناز و قشنگم فرشته کوچولوی من امروز آخرین روز از بارداریم هست و امیدوارم فردا این موقع تو بغلم باشی و تماشات کنم مامانی . امروز آخرین روزی هست که صدای مامانو از توی تاریکی ها می شنوی و انشاا... من از فردا می تونم تو چشمای نازت نگاه کنم و قربون صدقه تو بشم گل نازم . وای خدا جونم خیلی خوشحالم. از صبح که بیدار شدم همش چشمم به ساعت هست و می گم فردا این موقع من در چه حالی هستم ؟؟؟؟ حس شیرینی هستش امیدوارم خداوند لذت مادر شدن رو به همه زنها بچشاند.   سعی کن این روز آخری که تو دل مامانی هستی حسابی خوش بگذرونی و استراحت کنی چون فکر کنم بیای بیرون نذارم بخوابی میخوام بوسه بارونت کنم. امروز عصر میخوام با ب...
2 خرداد 1391

فقط 4 روز دیگه مونده !!!

دخترعزیزم تا لحظه دیدارمون فقط چهار روز دیگه مونده وای خدایا ازت ممنونم که تونستیم دو تایی این دوران رو بسلامت طی کنیم.   تمام وجودمو یک حس خاص فرا گرفته هم خوشحالم هم غمگین . خوشحالم واسه اینکه قراره انشاا... دختر گلم رو تو بغلم بگیرم و ببینمش و غمگینم واسه اینکه دوران بارداریم داره تموم میشه و شاید دیگه این خاطرات و روزهای زیبا واسم تکرار نشه ؛ این نه ماه براي من تداعي كننده  همه چيزاي خوبه ؛ همه روزهايي كه  فكر رشد يه موجود پاك كه در درون من در حاله ريشه گرفتن بود منو شاد  می کرد و به من آرامش و اطمينان وصف نشدني ميداد .   گل قشنگم تا چهار روز ديگه بايد از تو در وجودم خداحافظي ك...
30 ارديبهشت 1391

سرویس تخت و کمد دخی جون

یکشنبه 23/11/90 ساعت 7 بعد از ظهر سرویس تخت و کمد  دختری رو آوردن، من که کلی ذوق کردم و خوشم اومد امیدوارم وروجک هم اونا رو بپسنده ،بعد از جابه جا کردن وسایل ساعت 8 تا 11 شب با مامانی رفتیم پاساژ فردوسی و کلی واسه نی نی خرید کردیم و پتو، شامپو ، لوسیون بدن و کرم و ... خریدیم ساعت 11 هم خاله مریم و مهدی آقا و آترین جون زحمت کشیدن اومدن دنبالمون و رفتیم شام خوردیم.  همینجا از مامانی و بابایی که زحمت خریدن وسایل نی نی جون رو می کشن تشکر میکنم امیدوارم سالهای سال سایه لطف و محبتشون بالای سرمون باشه. مامان و بابای خوبم ممنونم. ...
25 بهمن 1390

ویزیت ماه ششم

سلام  یکی یکدونه مامان شنبه 8/11/90 نوبت دکتر داشتم و ساعت 6:30 از خونه راه افتادم . خیابونا خیلی شلوغ بود ، بابا احسان هم که کار داشت نتونست با من و شما بیاد و من خودم مجبور بودم رانندگی کنم ، وای که از اون همه ترافیک کلافه شده بودم، خلاصه به مطب دکتر که رسیدم ساعت نزدیک 8 شده بود ولی خدا رو شکر اونجا خیلی معطل نشدیم و زود رفتیم داخل . خانم دکتر از همه چی راضی بود ولی در مورد مسافرت که ازش سوال کردم گفت من  پیشنهاد نمی کنم بری، مگر اینکه سفر واجبی باشه، منم خیلی پکر شدم چون با احسان جون از چند ماه قبل برنامه ریزی کرده بودیم که بهمن ماه بریم مسافرت و خانم دکتر همه برنامه هامونو خراب کرد . ا...
10 بهمن 1390

سرماخوردگی مامان مژده و بابا احسان

سلام نفس مامان خوبی دخترکم؟ الهی فدات شم که اینقدر حرکات و تکونات زیاد شده که من همشو حس می کنم و قربون صدقه تو گل نازم میشم. راستی باباجونم دیگه به خوبی متوجه حرکتهای قشنگت میشه عزیزم و با هر تکونت خیلی ذوق میکنه. عزیزم منو بابا احسان دوتایی این هفته به شدت سرماخورده بودیم و خیلی حالمون بد بود یکشنبه و سه شنبه رحلت پیامبر و شهادت امام رضا(ع)بود و من شنبه و یکشنبه هم اداره نرفتم یعنی اصلا نمی تونستم تکون بخورم ،فکر کنم خودت تا حالا متوجه شدی چون من خیلی تب داشتم و بدنم درد می کرد و الانم هنوز از بس سرفه می کنم آرامشو از تو هم گرفتم . دست مامان منصوره هم درد نکنه که این چند روز با غذاها و سوپهای خوشمزه از ما پرستار...
5 بهمن 1390

جشن نیمه راه

سلام بهترینم دختر گلم خوش حالم که به هفته بیستم و به نیمه راه  رسیدیم مموشک من از حالا به همین اندازه که جلو اومدیم باید صبر کنیم تا بتونم بغلت کنم عشق من نمیدونی چقدر بیقرارتم دخترکم ، گلم ، ماهم دوستت دارم   خیلی خوبه که نصف راه رو به سلامتی پشت سر گذاشتیم   ...
24 دی 1390

پرده برداری از جنسیت نی نی جون

یک سلام گرم به نی نی گولو خودم شنبه ساعت 8 شب رفتیم سونوگرافی با کلی هیجان و انتظاری شیرین منتظر نشستیم تا ساعت 8:45 نوبتمون شد و رفتیم داخل من بی صبرانه منتظر بودم که آقای دکتر جنسیتت رو بگه و  بابا احسان هم مشتاقانه فیلم می گرفت در نهایت آقای دکتر بهمون گفت که شما یک دختر ناز و تپلی هستی   >www.kalfaz.blogfa.com الهی مامان قربونت بشه عزیز دلم من خیلی احساساتی شده بودم و باورم نمی شد که از امروز به بعد میتونم واست لباسای خوشگل خوشگل بخرم و واست دنبال یک اسم قشنگ باشم که برازندت باشه گل نازم.   احسان جون هم پیروزمندانه می گفت من از اول می دونستم که نی نی مون یک دختر ناز و مو فرفریه. &...
20 دی 1390

روزهای برفی ...

سلام وروجک مامان خوبی عزیزم ؟ شنبه هفدهم دیماه هوا خیلی سرد بود و حسابی یخ بندون بود آخه چند روز قبل یک برف سنگین اومد و همه جا رو سفید پوش کرده، من خیلی دوست داشتم برم برف بازی ولی بابا احسان نمی ذاشت می گفت خودتو نی نی سرما می خورین ولی من بازم یکم برف بازی کردم آخه گفتم شما هوس می کنی .   عصر ساعت ٧ من و بابا احسان رفتیم پیش خانم دکتر . شکر خدا خانم دکتر از همه چی راضی بود فقط گفت چرا وزنت اضافه نشده منم گفتم آخه نی نی جون بد غذاست نمی ذاره من هر چیزی بخورم  ..... خلاصه واسم یک آزمایش قند خون نوشت و یک سونوگرافی ،که بعد از مطب خانم دکتر رفتیم سونوگرافی دکتر زندی و اتفاقات خوش اونجا رو تو پست بعدی ...
19 دی 1390

مهمان زیبای وجودم . . .

سلام گلم عزیز دلم دوم دیماه من اولین تکونت رو توی دلم احساس کردم ، فرشته من این قشنگ ترین حسی بود که تجربه کردم..... حالا دیگه تو رو زیر دلم احساست میکنم... و تکونهات مثل نبض هست و من فکر می کنم یک پروانه کوچولو توی دلم داره پرواز می کنه ..... کم کم داری  هفده هفدهم رو هم بسلامتی پشت سر میذاری و وارد هجدهمین هفته زندگیت میشی...... گل قشنگم دارم برای دیدنت و در آغوش کشیدنت لحظه شماری میکنم......دیگه الآن حسابی داری رشد می کنی و داری میشی یه انسان کامل..... از خدا میخوام که تو این دوران خودش مراقبت باشه و تا سالهای سال بعد از عمر من هم در پناه خودش تو نازنینم رو حفظ کنه......     ...
5 دی 1390