ما برگشتیـــــــــم.....
سلاااام
ما بعد از کلی تأخیر برگشتیم...
اول از همه از دخترم و دوستای مهربونم عذرخواهی میکنم بابت اینکه این چندوقت نتونستم وبلاگ گل دخترمو به روز کنم و از اینکه این مدت به یادمون بودین و بهمون لطف داشتین ممنونم.
دلیل این غیبت چند ماهه گرفتاری و تنبلی مامان مژده بوده آخه تا ظهر که خونه نیستم عصرها هم دربست در اختیار یک وروجک شیطون و فضول هستم که نمیذاره حتی از کنار لپ تاپ و موبایل رد بشی چه برسه به اینکه بخوای بشینی وبلاگ آپ کنی.
پردیس تو این چندماهی که اینجا چیزی ننوشتم ماشالله خیلی بزرگ و خانووووووم شده و واقعا بخاطر بودن و داشتنش خوشحالم و خدارو شاکرم .
خیلی حس خوبیه وقتی میبینم اینقدر عاقل شده که هرچی بهش میگم و ازش میخوام رو درست متوجه میشه و انجام میده .
تو این چند وقت خیلی از عکسا و کارهای دخملی رو تو وبلاگش نذاشتم و هرکدوم رو وقت کنم واسه یادگاری اینجا میذارم
اول از همه اینکه دخملی تیرماه شروع کرد اولین قدمهای مستقلش رو برداشت و 21 ام تیرماه برای اولین بار 4 قدم راه رفت اونم درست زمانیکه داشتم از شیرینکاریاش فیلم میگرفتم و خیلی جالب شد که از اولین لحظه راه رفتنش فیلم دارم ،فردای اونروز خونه مامان جونم بودیم که 8 قدم راه رفت ولی باز تا چند روز 4 دست و پا رفتن رو ترجیح میداد تا اینکه دهم مرداد ماه دیگه بطور کامل راه افتاد.
سعی خودشو میکنه که هرچی میگیم تکرار کنه ولی خوب زیاد موفق نمیشه ولی همون کلماتی که میگه رو خیلی بامزه و با ناز میگه که دوست دارم درسته قورتش بدم
هر وقت مشغول کار هستم یا تلویزیون تماشا میکنم و میبینه زیاد حواسم بهش نیست میاد چندتا بوس جانانه از لپم میکنه و دنیااااااا رو بهم میده.
وقتی بسته پوشکشو میبینه سریع میاد یکی یکی همشو درمیاره بعد باز میکنه میگه اَه اَه اَه قیافه ش خیلی بامزه میشه بعد اینقدر خوشگل پوشکو مچاله میکنه میندازه پشته سرش و باز دوباره بعدی و بعدی و بعدی....... خلاصه میبینی یک ربع گذشته و دخملی داره میگه اُه اُه اَه ههههههه اعتراف میکنم که اینقدر از این کارش خوشم میاد و خودشم فهمیده چون زود برمیگرده به من نگاه میکنه و میخنده
دخترم عاشق اینه که روزی 4 بار وسایل کابینت هارو خالی کنه و کار تکراری واسه مامانش درست کنه. در همه کابینتهای دوتائی رو بستم ولی بعضیاشون چون تکی هستن نمیشه بست واسه همین کل سبد و آبکش و ظرفهای پلاستیکی رو باید طی چند مرحله از تو خونه جمع کنم
خوشبختانه هنوز یاد نداره در یخچال رو باز کنه ولی به محض اینکه ببینه در بازه میاد و دو زانو میشینه جلو یخچال و تمام سس ها و هر چی که تو در یخچال باشه رو باید بریزه بیرون بعدم که بغلش میکنم و در رو میبندم کلی گریه میکنه
اگر هرکی بره حموم یا دستشوئی اینقدر پشت در، درمیزنه و اشک میریزه تا اینکه دلمون واسش بسوزه و به هدفش برسه و بره تو ههههههه
بعضی شبا که ما خیلی خوابمون میاد و دخملی خوابش نمیاد بالا سرمون میشینه تا چشمامونو باز میکنیم میاد جلو میگه دالیییی ههههه فکر میکنه ما الکی خودمونو زدیم به خواب که باهاش بازی کنیم.
مامان منصوره جون واسش آهنگ محلی کردی میذاره و باهاش تمرین کرده حالا هروقت میگیم پردیس رقص پا برو تندتند پاهاشو میزنه زمین و خودش کیففففف میکنه
عادت داره تا میبینه ما دمپایی روفرشی پامون کردیم سریع میاد میگه دربیار بعد خودش میپوشه و با کلی ذوق دور خونه میچرخه
نازگلکم قربونت بشم که اینقدر شیرین و بامزه ای