پردیسپردیس، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

❤پردیس جون، بهشت مامان و بابا ❤

ببعی میگه بـــــــــــع بــع !!!

1392/2/15 8:41
نویسنده : مامان مژده
2,003 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به بره کوچولوی خودم که حدودا 10 روزه که یاد گرفته بع بع میکنه الهی فدات بشم که اینقدر شیرین و بانمکی .

هفته قبل رفته بودیم خرید، شما و بابا احسان تو ماشین نشسته بودین و من رفتم تو مغازه حدود نیم ساعت کارم طول کشید وقتی برگشتم بابا داشت واست می خوند ببعی میگه بع بع دنبه داری نه نه .......

یک دفعه دیدم یک نفر با یک صدای کلفففففت داره بع بع میکنه از تعجب شاخ درآورده بودم تعجباینقدر خندیدم که خدا میدونه قهقههآخه نمیدونی چقدر بانمک شده بودی.

هرکسی که میشنوه میگه چیجوری یادش دادین صداشو کلفت کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟ منم میگم اینم از هنرهای باباجونشهتشویق

واقعا من تا حالا نشنیده بودم یک نی نی فسقلی به این قشنگی تقلید صدا کنه

چند روز پیش به مناسبت روز مادر  رفته بودیم واسه مامانی کادو بخرم شما و خاله مهناز تو ماشین نشسته بودین وقتی اومدم خاله جون می گفت پردیس اینقدر بع بع کرده صداش گرفته و سرفه می کنه و بهت آب داده بود فکر کنم خودت از این کار کیییییییف میکنی.

بابا احسان عذاب وجدان گرفته میگه باید یک کاری کنم یادش بره چون گلوش اذیت میشه خلاصه با بره کوچولومون داستانی داریم .

 

 

موهات یکم بلند شده و فکر کنم داره فرفری میشه دیگه باباجون به آرزوش میرسه ههههههه همش میگفت من یک دختر موفرفری دوست دارم . قربونت بشم عسلم

 

*این روزها با سرعت برق و باد 4دست و پا راه میری و هیچ چیز از دستت در امان نیست نقش جاروبرقی رو هم خوب ایفا میکنی چون کوچکترین چیزی که روی فرش یا میز پیدا کنی میذاری دهنت. واقعا این روزا وقت کم میارم و به هیچ کارم نمیرسم چون باید همه حواسم به گل دخترم باشه تا کار خطرناکی نکنه.

*در حد چند ثانیه میتونی به تنهایی بایستی ولی زود میشینی

خیلی تلاش نمیکنی واسه راه رفتن حتما باید دستت رو از مبل یا میز بگیری و راه بری نمیدونم تا تولد یکسالگیت راه میافتی یا نه؟؟؟

 

*همچنان همون کلمات قبلی رو بلدی و فقط چند کلمه جدید یاد گرفتی :

معنای داغ بودن رو خوب  میدونی و اگر غذایی داغ باشه یا قابلمه ببینی میگی جیییییییزززز یا میگی اووووووو

یک آوایی شبیه بده رو هم بلدی ولی "د" نداره هههههههه مثلا میگی آبه  به= آب بده

وقتی میخوای شیر بخوری میگی "به به " بعضی وقتها هم میگی "جیجه"

 

*هر چی میخوری به همه تعارف میکنی تا دستمون رو دراز میکنیم ، دستتو میبری عقب خلاصه تعارفِ ..... زیاد میکنی

 

 *اگر مورچه تو خونه ببینی حسابی سرگرم میشی و با انگشتهای کوشولوت میخوای بگیریش

 

 *وقتی کار بدی میکنی و من اخم میکنم اینقدر اِه اِه میکنی تا بهت اجازه بدم

*وقتی بغلت می کنیم ، سرتو میذاری رو شونه هامون ، میزنیم به پشتت و پیش پیش میکنیم تو هم با دستای کوچولوت  تند تند به پشت ما میزنی ههههههه خلاصه هر کار میکنیم سریع تکرار میکنی.

*وقتی میگیم دست بوس دست بوس سریع دستتو میاری بالا که ببوسیم

*ازت میپرسم مینی مینی مامان کو؟؟؟؟ سریع بینی منو میگیری. وقتی سرماخورده بودی من هی میگفتم مینی مینی پردیس کو؟؟؟ تو میخندیدی منم سریع با دستمال بینیتو تمیز میکردم و هیچی نمیگفتی.آخه در شرایط عادی اصلا اجازه نمیدی به بینیت دست بزنیم.

 

*بابا احسان ناز کردن رو یادت داده ولی فقط بابا رو ناز میکنی

*وقتی مامان منصوره یا بابایی میان خونمون زود میری بغلشون و با من بای بای میکنی و به پله ها نگاه میکنی و اشاره میکنی یعنی  بریم بالا تموم مسیر پله ها رو هم تا بالا ذوق میزنی و میخندی.

*نی نای نای رو فراموش کردی و دیگه به جای دستات سرتو تکون میدی . تا صدای آهنگ بیاد دست میزنی و سرسری میکنی . پنجم اردیبهشت عروسی خواهر الهام جون(دوست صمیمیم) بود اینقدر تو عروسی دست زدی و موش کردی و سرسری کردی که همه تالار نگات میکردن سوژه مجلس شده بودی،خاله الهام هم دور تالار تو رو چرخوند تا همه ببیننت .

فکر کنم از عروس هم خوشحالتر بودی.هههههه

 

 *خواب شبت حسابی بهم ریخته و بعضی شبا تا 3 یا 4 صبح بیداری واقعا دیگه خسته شدم خدا کنه به خاطر دندون باشه و دوباره خوب بشی.

 

*یک روز بابا، میخواست بره حموم، دوش حموم رو باز گذاشته بود تا آب گرم بشه و خودش رفته بود تو آشپزخونه ، من و تو هم تو اتاق بودیم بعد 4 دست و پا رفتی از اتاق بیرون رفتی، منم فکر کردم رفتی پیش بابا احسان یکدفعه دیدیم رفتی تو حموم و زیر دوش نشستی آب بازی میکنی وااااااااای قیافت دیدنی بود کلی خندیدیم چون شکل موش آب کشیده شده بودی.

 **********************************

 آخر فروردین ماه ، از دکتر کیانی فر نوبت داشتیم. اجازه داد کم کم ماست رو تست کنم و واسه شما هم ماست و کره گوسفندی رو تست کنم ولی من هنوز میترسم و فقط تا الان 3 قاشق ماست گاوی خوردم .

 از خدا میخوام که در اولین سالگرد تولد فرشته کوچولومون آلرژی دخترم خوب خوب شده باشه و مادر و دختر بتونیم از همه نعمت های خوشمزه خدا بهره مند بشیم . انشاءلله

5 اردیبهشت رفتیم مرکز بهداشت واسه کنترل وزن و قد

ماشالله وزنت 10.100 بود و قدت 76 سانتی متر . خیلی تپل نیستی ولی خداروشکر روی خط  نمودار هستی و این واسه من از همه چیز مهمتره.

 

نمیدونم چرا تو سال جدید اینقدر کار دارم و تمومی هم نداره.

اینقدر درگیرم که نمیتونم به وبلاگت سر بزنم و آپ کنم و به دوستان گلم که اظهار لطف بهمون دارن جواب بدم و تشکر کنم .

از همینجا ازشون تشکر میکنم که به وبلاگ دخترم سر میزنین و نظرتونو میگین. دوستون داریم . بوووووووس

 

امسال روز تولد حضرت زهرا(س) به لطف وجود دختر عزیزم من هم  یک مادر بودم و این حس، خیلی شیرین بود .

 

 

راستی تا تولد یکسالگیت حدود 20 روز دیگه مونده خدایا شکررررررت چقدر زود گذشت.

فعلا درگیر کارهای جشن تولدت هستم میخوام یک تولد زنبوری واست بگیرم چون خیلی از این تم خوشم میاد.

احتمالا فقط فامیل درجه یک رو دعوت کنیم ولی هنوز صد در صد معلوم نیست. انشالله که همه چیز خوب برگزار بشه و بعدا خاطره خوبش واسمون بمونه.

 

 

وای !!!!! ببخشـیـدچقدر پراکنده نوشتم

میخواستم هر چیزی که الان یادم هست رو ثبت کنم که موندگار بشه

 

خداجونم گل قشنگمون رو سالم و سلامت واسمون حفظ کن.آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

معصومه مامان آرتین
15 اردیبهشت 92 12:30
سلام خانمی تولد دختر گلم مبارک باشه من اهوازم از اهواز خریدم هر 10 عدد 1500تومان. ایشالله که گیرت بیاد چون اینترنتی خیلی گرونتره.
مامان ایلیا
15 اردیبهشت 92 14:32
ای بره ناقلای شیطون.کاش نزدیکم بودی تا حسابی میچلوندمت.وووووووووووویییی.مامانی یادت نره صداشو ضبط کنی جیگرطلا رو


صداشو ضبط کردم خاله جوووون . منم دوست دارم ایلیا جونو از نزدیک ببینم و گازش بگیرم ههههههه
مرضیه مامان سلما
16 اردیبهشت 92 0:43
ای قربون مراحل رشدت خاله خیلی جیگری عسلم....خدا حفظت کنه. زیر دوش رفتنش عالییییییییییی بود. با تصورش کلی خندیدم پردیس میگه ....... بع بع ....جووووونم خاله
مامان مینا
23 اردیبهشت 92 20:38
سلام عزیزم. منم گرفتار کار شدم مژده جون ولی با این وجود خوندن نوشته های تو درباره پردیس جون رو دلم نمیاد ااز دست بدم. بیا عکسای ریحانه منو ببین.
مامان آنيتا..
25 اردیبهشت 92 14:11
سلام خوبي عزيزم؟
الهي فدا بشم پرديس جون.. تصور ميكنم چجوري باشه.. خنده داره..
مرسي كه سفارشاي تولدتو برام ميل كردي.. خيلي خوشگلن..
منم يه سري دارم بقيشو ميخوام بدم مامان آترينا.. كارش درسته...
بوس


آره واقعا خیلی خنده دار بع بع میکنه
خواهش میکنم رویا جون کاری نکردم
baroon
29 اردیبهشت 92 17:20
ایشالله که تولد یه سالگی پردیس جون بهترین خبر رو بشنویم..اونم بستنی خور شدن پردیس خانوم...
من هر وقت به آنیتا میگم ببعی میگه؟؟ آنیتا میگه ت َ...تَ



انشالله . الهی بنازم آنیتا جونو که تَ تَ میکنه هههههه
سوده
1 خرداد 92 3:56
عزززززیزم بع بع کردنت منو کشته

پردیس خیلی چیزا یاد گرفتی خاله معلومه حسابی شیرین شدی و دل مامان و بابا رو میبری






واسه خودش یه ببعی تمام عیار شده ههههههه . آره واقعا بچه ها تو این سن خیلی شیرین عسلن ، باید قورتشون داااااااد

baroon
2 خرداد 92 10:56
مژده جون.. اومدم تولد پردیس طلا رو تبریک بگم.. امیدوارم جشنت به خوبی برگزار بشه .. ایشالله پردیس خوشگله همیشه سالم و تندرست باشه و سایه ی مامان و باباش همیشه رو سرش

بوس برا پردیس ناااااز



بارون جــــــــون خیلی ممنونم از اینکه به یادمون بودی. از بابت پیامک تبریکت هم ممنونم. خیلی مهلبونی
✿♡✿ مامان و بابای محمدپارسا ✿♡✿
3 خرداد 92 1:54
تولد تولد تولدت مبارک انشالا تولد 120 سالگیت عزیزم
لاله
3 خرداد 92 17:47
پردیس جون تولدت مبارک
مامان حسین جون
3 خرداد 92 23:54
سلام عزیزم تولدت مبارک ایشالله 120 ساله بشی
مونا مامان کیان
4 خرداد 92 17:00
سلام پردیس قشنگم تولدت مبارک عزیزدلم انشاءالله تولد 120 سالگیت رو با خانواده جشن بگیری نازنینم خیلی دوستت دارم


مونا جونم ممنون که به یادمون بوووووووودی منو پردیس هم خیلی دوستتون داریـــــــــــم
محسن
28 بهمن 93 13:30
بع بع بع بع کلمه ای که برای خنده گاهی در می آوریم و کلی می خندیم. خخخخخخخخخخخخخخخ