هشتمین ماهگرد پردیس
دختر نانازم هشت ماهه شد هوررراااااااا
دخترم هشت ماهه که قدمهای پر خیرت رو به خونمون گذاشتی و با تموم وجود خوشبختی رو حس می کنیم چقدر دیدن شیطنت ها و خنده ها و بازیهات زیباست و چقدر خدای بزرگ به ما لطف داشت که یکی از فرشته های پاکش رو بهمون هدیه کرد تا روز به روز شاهد بزرگ شدنش باشیم و این لذتیست که با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنیم.
پردیسم ثانیه به ثانیه این روزها رو دوست دارم و میخوام طوری خاطراتش را در ذهنم ثبت کنم که هیچگاه از یاد نبرم ای کاش بتوانم.
دختر نازکتر از برگ گلم اگر می بینی که دیرتر این پست رو گذاشتم به این خاطر بود که دقیقا از سوم بهمن تب شدید داشتی و سرماخورده بودی و و 3 بار دکتر رفتیم (چون من خیلی از تب میترسم) و حسابی درگیر بودم و بهت رسیدگی می کردم تا خوب خوب بشی که الحمدالله الان خیلی بهتری و دیگه از تب خبری نیست امیدوارم هیچ وقت مریض نشی و سالم و تندرست باشی وروجکم.
شبها خیلی دیر میخوابی و گریه و ناله میکنی الهی من فدات شم کاش میتونستی زبون باز کنی و به من بگی که چه مشکلی داری چون من هر کاری که به ذهنم میرسه و بلدم رو انجام میدم تا شاید بهتر بخوابی ولی هیچکدوم از اینها جواب نمیده فکر کنم بازم دندون در راه داری همه می گفتن احتمالا این تبش هم به خاطر دندونه ولی خوب من نمی تونستم صد در صد قبول کنم.
شبها که میخوابی یکدفعه با جیغ و گریه بیدار میشی کاش میتونستم به لثت ژل بیحسی بزنم ولی خوب دکتر اجازه نداد مامانی جونم یکم تحمل کن درست میشه انشالله.
دیشب تا ساعت 3:30 بیدار بودی و ما هم هر کاری میکردیم که آروم بشی و بخوابی ولی خوب بی فایده بود وسط گریه هات میگفتیم پردیس نی نای نای ، زود دستاتو بالا می آوردی ، میرقصیدی و می خندیدی وااااااااااااای وقتی میخندی خواب و خستگی و همه چیز از ذهن و تنمون بیرون میره عسسسسسسسسلم.
فقط اینو بگم که خیلی شیرین و ملووووووووووووس شدی بعضی وقتا اینقدر صورتمو به صورتت فشار میدم که جیغت درمیاد ولی خوب خیلی میچسبه بوسیدن و بوئیدن عطر تنت که هنوز بوی بهههشت میده فرشته کوچولوی من.
خدای مهربون، نگهدار این فرشته کوچولویی که بهمون هدیه دادی باش