«دخترم 100 روزگیت مبارک»

غنچه کوچک و دوست داشتنی ما اکنون گلی صدبرگ و زیباست که عطر وجودش تمام خانه کوچکمان را پر کرده ...

دوستت داریم به قدر تمام ثانیه های این صدروز...

به قدر ثانیه های صدسالی که برایت از خداوند عمر باعزت آرزومندیم...

می شمارم روزهای زندگیت را تک به تک...

از آن هنگام که روزهای عمر تو تنها یک رقم داشت تا حال که سه رقم دارد و تا

سال ها ی دور...

بمان برایم ....می شمارم روزهای عمرت را فارغ از آن که

هر روز که تو بیشتر قد می کشی قد من خمیده تر خواهد شد...

چه باک از غمی به این شیرینی...

پردیس کوچولوی قشنگم  الان دیگه کامل مامان و بابا رو میشناسی و تا ما رو می بینی کلی دست و پا میزنی و می خندی قربونت بشم که دیگه می تونی بلند بلند بخندی و من عاشق خندیدنتم کلی از خنده هات فیلم گرفتیم که بادگاری واست بمونه، خیلی سعی می کنی سرت رو از روی بالشت بلند کنی فکر کنم دوست داری بشینی وروجک ولی هنوز خیلی زوده عزیزم. شبها هم همچنان تا نزدیکی صبح بیداری 91/6/8 بردمت پیش دکتر نخعی هم واسه برفک دهانت هم واسه شب بیداریهات گفت خیلی نفخ داری و شربت گریپ واتر داد ( الان چند شبه که خوب می خوابی) و واسه برفکت هم دوباره نیستاتین داد .

دختر گلم 91/6/10 که تولد صد روزگیت بود ، با دوستای بابا احسان که از تهران اومده بودن ناهار رفتیم بیرون و کلی دور هم خوش گذروندیم البته فکر کنم اصلا متوجه نشدی چون از وقتی که راه افتادیم خوابیدی و توی مسیر برگشت بیدار شدی .

عاشقتم عسلم . . . . .