85 روزگی پردیس جون
سلام پردیس جونم، سلام نفس مامان
قربونت بشم مامانی که داری هر روز بزرگتر می شی و کارهای جدید میکنی ماشا... خیلی خوش خنده شدی و دل از همه میبری ، صبحا که بیدار میشی خیلی خوش اخلاقی و دوست داری باهات حرف بزنم تو هم واسم می خندی و آقوووووو می کنی ولی ناقلا واسه بابا احسان خیلی بیشتر می خندیا یادت باشه!!!!!!!
امروز آخرین روز از ماه مبارک رمضان هست ولی امسال من به خاطر وجود تو گل نازم روزه نگرفتم ولی ماشا... بابا احسان همه روزه هاشو گرفت . انشاءا... طاعات همه قبول باشه.
این روزا هوا خیلی گرمه ،خاله جونا چهارشنبه رفتن شمال ما هم خیلی دوست داشتیم یاهاشون بریم ولی به دوستامون که اونجا بودن زنگ زدیم که گفتن هوا خیلی گرم و شرجیه ما هم منصرف شدیم و نرفتیم ولی خیلی هوایی شده بودیم و دلم نمی خواست خونه بمونم واسه همین بابا احسان پیشنهاد داد بریم یک جای دیدنی اطراف مشهد هم آب و هوا عوض می کنیم هم بابا جون به خودش یک روز استراحت بده و روزه نگیره، به خاله فرزانه اینا که گفتیم اونا هم قبول کردن و این شد که پنجشنبه صبح رفتیم دنبال خاله اینا و رفتیم گلمکان. من تا حالا اونجا نرفته بودم ولی خیلی قشنگ بود و یک رودخونه پر آب داشت ، اطرافمون هم همه باغهای میوه بود که آدم وسوسه میشد ازشون بخوره !!!!!!!! تا ساعت 6:30 بعد از ظهر اونجا بودیم و حسابی از خودمون پذیرائی کردیم و دسته جمعی روزه خواری کردیممممممم و خوش گذروندیم شما هم دختر گلی بودی و مامان رو اذیت نکردی .
** دوربین شارژ نداشت نتونستم خیلی عکس بگیرم
اینم چند تا عکس از پردیس جون در پشه بند
وقتی برگشتیم بردمت حمام و تا صبح راحت خوابیدی.
دوست دارم درسته قورتت بدم عسل من