پردیسپردیس، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

❤پردیس جون، بهشت مامان و بابا ❤

روزهای من و پردیس

1391/10/14 16:36
نویسنده : مامان مژده
718 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم منو ببخش که دیر به دیر وبلاگتو آپ میکنم واقعا وقت کم میارم نمیدونم باید چیکار کنم.خمیازه

آخه روزها که اداره ام و حدود ساعت2 میرسم خونه و تو هم یک لحظه از بغلم پائین نمیای و باید تموم وقتمو واسه تو بذارم شیرین عسلم. هر روز غذاهای جدید با طعم های جدید میخوری شکر خدا خیلی واسه غذا خوردن اذیت نمی کنی و شکمو هستی حتی قطره آهن و مولتی ویتامین رو هم خوب میخوری . تا الان تو سوپت هویج - برنج - کرفس-کدو-ماهیچه گوسفند - گوشت مرغ-آلو-سیب زمینی  -عدس - جعفری اضافه کردم البته هر روز یک مدل میخوری و همه رو با هم قاطی نمی کنم چون بد میشه -پوره سیب زمینی و پوره کدو حلوایی و پوره سیب و گلابی رو هم خیلی دوست داری.

 

چهارشنبه 91/9/29 عصر رفتیم محضر واسه عقد خاله پرنیان و مهدی آقا شما رو پیش مامان منصوره گذاشته بودیم چون گفتم خسته میشی ،بعد هم رفتیم رستوران شما هم با مامان منصوره اومدی مثله فرشته ها شده بودی خوشگل و خوش اخلاق اونجا همه مهمونها ازت تعریف میکردن و میچلوندنت.بعد هم رفتیم خونه مامانی و تا ساعت 1:30 اونجا دور هم بودیم.موقع برگشت به خونه مه شدید شده بود اصلا بیشتر از چند متر جلو ماشین دیده نمی شد تو با بابا احسان رفتی و من هم پشت سر میومدم بابا فلاشر زده بود تا من از پشت سر ماشینتونو گم نکنم خلاصه 2 رسیدیم خونه و حدود ساعت 3 صبح خوابیدیم.

جونم برات بگه که با عرض شرمندگی امسال شب یلدا نداشتیم چون هر سال خونه مامانی دور هم جمع میشدیم ولی امسال خاله ها پیشنهاد دادن که بریم باغ شاندیز و اونجا مراسم شب یلدا داشته باشیم تا یک تنوعی هم بشه ،خاله مهناز اینا زودتر رفتن باغ و زنگ زدن گفتن اینجا بخاریش خاموش بوده و خونه خیلی سرده منم ترسیدم بریم اونجا دختر گلم سرما بخوره بابا احسان هم وفتی اومد خیلی سردرد بود چون شب قبل کم خوابیده بود و اصلا حال نداشت ولی بازم میگفت بیا بریم اما من دلم نیومد بگم بیا این همه راه بریم شاندیز. خلاصه بیخیال شدم ولی خیلی دلم می خواست با اون لباس هندونه ای که تنت کرده بودم پای میز یلدا دور هم عکس مینداختیم انشا ... زنده باشم سال دیگه واست شب یلدا میگیرم نفسمممممم.

هفته قبل مشهد برف شدیدی اومد و حدود 30 سانتی متر برف روی زمین نشسته بود زندگی عادی مردم مختل شده بود صبح روز چهارشنبه 91/10/6 وقتی از خواب بیدار شدم و از پنجره بیرون رو نگاه کردم باورم نمی شد این همه برف باریده باشه،ساعت 8:20 رسیدم اداره یعنی یک ساعت تاخیر داشتم رفت و آمد ماشین ها خیلی مشکل شده بود بابا احسان گفت خودم میرسونمت اداره. تو راه از بس زمین سر بود کلی تصادف دیدیم . ظهر از ساعت 12:15 به آژانس زنگ زدم ولی سرویس نداشت خلاصه از ساعت 1:15 من طبقه پائین اداره واستاده بودم و  نگهبان اداره 100 بار زنگ زد به آژانس ولی ماشین نداشت ساعت 2:15 اداره تعطیل شد وبا یکی از همکارهام که مسیرش با من یکی بود اومدم ولی ساعت 4 بعدازظهر رسیدم خونه وافعا تا حالا اینجوری سرسره بازی ماشین ها رو ندیده بودم خیلی جالب بود پنج شنبه رو مرخصی گرفتم چون دیدم تو این برف ماشین گیر نمیاد خودم هم جرأت نمی کردم ماشین ببرم.

روز جمعه با بابا احسان رفتیم کوه تا یکم برف بازی کنیم ولی خیلی سرد بود و زود برگشتیم،شما رو پیش مامان منصوره گذاشتیم چون هوا سرد بود و بابا احسان اجازه نداد شما رو ببریم میگفت میترسم سرما بخوره و وافعا هم هوا سرد بود.

راستی اینو برات بگم که روز چهارشنبه وقتی عصر میخواستم بخوابونمت هر کار می کردم نمیخوابیدی بعد یک دفعه گفتی آب من فکر کردم تاخودآگاه این کلمه رو به زبون آوردی ولی دو بار دیگه هم پشت سر هم گفتی آب آب من گفتم نکنه واقعا تشنه ای رفتم برات آب جوشیده سرد شده آوردم باورم نمیشد که چیجوری آب رو سر میکشیدی و  تق تق دندونای نازت به لیوان میخورد اشک تو چشمام جمع شده بود که چرا زودتر نفهمیده بودم.خلاصه آب که خوردی بعد از 10 دقیقه راحت خوابیدی قربونت بشم دخترم، دیگه کم کم بعضی کلمات رو درست و بجا میتونی ادا کنی.

 

دوشنبه 91/10/11 رفتیم پیش دکتر کیانی فر وزنت 8.800 و قدت 68 بود شکر خدا علائم حساسیتت کمتر شده و رو به بهبود هستی ولی من هنوز باید رژیمم رو رعایت کنم.

***************

پردیس در حال خوردن شست پاش

خوشمزست دخترم؟؟؟؟؟؟

 

حالا دیگه هر روز علاوه بر دست و صورت باید پاهای دخملی رو هم بشورم

خیلی ذوق داشتم که ببینم یک روز پردیس پاهاشو بخوره همیشه تا نزدیک دهنش میاورد ولی به دهنش نمی رسید اولین بار (چهارشنبه 91/9/22 ) خونه مامانم بودیم و پردیس بغلم بود یک دفعه بابایی گفت واااااااای داره پاشو میخوره اینقدر ذوق کرده بودم که نگوووووووووو هههههههههه  قهقههفدات بشم

موهاشو ببیننننننننن

******************

91/9/29

**************

اولین باری که پردیس شلوار لی پوشیده قربون اون تیپت بشم مننننننن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان مینا
16 دی 91 2:23
سلام ای جانم.. پردیس بالاخره به پاهاش رسید به من سر بزن
مامان ملینا و کوروش
16 دی 91 14:35
ماشالا پردیس گلی معلومه پاهاش خیلی خوشمزست بوس برای پردیس ناز
مامان مهیار
17 دی 91 2:17
سلااااااااام
مژده جون مرسی همون روز مهیارو دوباره بردم دکتر اما گفت بهتره تا 6 ماه صبر کنم چون ریفلاکس هم داره اما کلی رازیانه خوردم تا خودم کم نیارم
در مورد فرنی هم پیشنهادت خیلی خوبه وقتی بخوام براش درست کنم حتما برنجو آرد می کنم مطمئن تره
پردیس خیلی ناز شده ببوسش از طرف من
واسه پرنیان جون هم آرزوی خوشبختی می کنم


مرسی سوده جون. الان دیگه همه دکترها نظرشون اینه که تا 6 ماهگی نباید غذا داد دیگه خیلی نمونده که گل پسر شما هم غذا خور بشه هوراااااااا