پردیسپردیس، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

❤پردیس جون، بهشت مامان و بابا ❤

میلاد یک فرشته

  «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»   شکر و سپاس پروردگار یکتا را که بر ما منت نهاده و فرشته ای پاک و سالم به ما عطا نمود.   مسافر کوچولوی آسمونی ما به لطف خدا در مورخ 91/3/3 مقارن با اولین روز  از ماه مبارک رجب و میلاد امام محمد باقر(ع) ،ساعت 11:50 در بیمارستان مهر با وزن 3/300 کیلو گرم و قد  52 سانتی متر قدم به دنیای خاکی زمینی ها گذاشت و زندگی مامان و باباش رو شیرین تر از قبل کرد . مامان و بابا اسم این فرشته کوچولو رو پردیس به معنای بهشت و فردوس گذاشتند.     عکس های روز اول تولد پردیس جون در بیمارستان ماشاء ا... بادتون نره ...
7 خرداد 1391

فردا تو می آیی.......

سلام به دختر ناز و قشنگم فرشته کوچولوی من امروز آخرین روز از بارداریم هست و امیدوارم فردا این موقع تو بغلم باشی و تماشات کنم مامانی . امروز آخرین روزی هست که صدای مامانو از توی تاریکی ها می شنوی و انشاا... من از فردا می تونم تو چشمای نازت نگاه کنم و قربون صدقه تو بشم گل نازم . وای خدا جونم خیلی خوشحالم. از صبح که بیدار شدم همش چشمم به ساعت هست و می گم فردا این موقع من در چه حالی هستم ؟؟؟؟ حس شیرینی هستش امیدوارم خداوند لذت مادر شدن رو به همه زنها بچشاند.   سعی کن این روز آخری که تو دل مامانی هستی حسابی خوش بگذرونی و استراحت کنی چون فکر کنم بیای بیرون نذارم بخوابی میخوام بوسه بارونت کنم. امروز عصر میخوام با ب...
2 خرداد 1391

فقط 4 روز دیگه مونده !!!

دخترعزیزم تا لحظه دیدارمون فقط چهار روز دیگه مونده وای خدایا ازت ممنونم که تونستیم دو تایی این دوران رو بسلامت طی کنیم.   تمام وجودمو یک حس خاص فرا گرفته هم خوشحالم هم غمگین . خوشحالم واسه اینکه قراره انشاا... دختر گلم رو تو بغلم بگیرم و ببینمش و غمگینم واسه اینکه دوران بارداریم داره تموم میشه و شاید دیگه این خاطرات و روزهای زیبا واسم تکرار نشه ؛ این نه ماه براي من تداعي كننده  همه چيزاي خوبه ؛ همه روزهايي كه  فكر رشد يه موجود پاك كه در درون من در حاله ريشه گرفتن بود منو شاد  می کرد و به من آرامش و اطمينان وصف نشدني ميداد .   گل قشنگم تا چهار روز ديگه بايد از تو در وجودم خداحافظي ك...
30 ارديبهشت 1391

سیسمونی دختر گلم-قسمت دوم

برای دیدن تصاویر به ادامه مطلب بروید.   کیف و کفش دختری کلاه-شال گردن-جوراب-زانو بند- جوراب شلواری پتوها و سرویس خواب و قنداق فرنگی ها پتو و سرویس خواب که مامان منصوره (مامان بابا احسان) واسه دختر گلم خریدن تشکچه های  تعویض استیکر ها و آئینه اتاقش ...
28 ارديبهشت 1391

سیسمونی دختر گلم-قسمت اول

دختر عزیزم بالاخره مامان مژده فرصت کرد که عکسهای اتاقت رو تو وبلاگت بذاره .از وقتی که اتاقت رو چیدیم من روزی 10 مرتبه میرم تو اتاقت و وسایلت رو نگاه میکنم و باهات حرف میزنم، دختر قشنگم امیدوارم اتاقتو دوست داشته باشی و سالم و سلامت به دنیا بیای و از وسایلت استفاده کنی ملوسکم. برای دیدن عکسهای اتاق دخترم به ادامه مطالب بروید.       وسایل بهداشتی دخترم(شامپوها-لوسیون بدن-شونه و برس-ناخن گیر-صابون-گوش پاک کن-اسفنج شستشو-کرم پودر سوختگی-دستمال مرطوب) شیشه و پستونک ها-جا پستونکی- پستونک عصاره خوری- سرنگ داروخوری- قاشق حرارتی-شیشه آبمیوه خوری قابلمه های لعابی و مسی- قاشق و چنگال ه...
28 ارديبهشت 1391

پایان شش ماهگی و ورود دختری به ماه هفتم

سلام نفس مامان، سلام فرشته کوچولوی من عزیز دلم، شش ماه از روزی که مهمون دل مامانی شدی گذشت و منو تو به لطف خدا این ماهها رو به سلامتی پشت سر گذاشتیم و شما امروز وارد ماه هفتم از زندگی جنینیت شدی . من شش ماهه که یک گنجینه گرانبها رو در وجود خودم حمل می کنم که اون تویی و از خدا میخوام که باقیمانده راه رو هم به سلامتی و خوشی طی کنیم تا تو بتونی خردادماه بیای تو بغل مامان و بابا. منو و بابا احسان خیلی دوستت داریم و سعی می کنیم همه شرایط رو برای اومدن تو مهیا کنیم . همه زندگیمون شدی دردونه . میدونستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
8 اسفند 1390

سرویس تخت و کمد دخی جون

یکشنبه 23/11/90 ساعت 7 بعد از ظهر سرویس تخت و کمد  دختری رو آوردن، من که کلی ذوق کردم و خوشم اومد امیدوارم وروجک هم اونا رو بپسنده ،بعد از جابه جا کردن وسایل ساعت 8 تا 11 شب با مامانی رفتیم پاساژ فردوسی و کلی واسه نی نی خرید کردیم و پتو، شامپو ، لوسیون بدن و کرم و ... خریدیم ساعت 11 هم خاله مریم و مهدی آقا و آترین جون زحمت کشیدن اومدن دنبالمون و رفتیم شام خوردیم.  همینجا از مامانی و بابایی که زحمت خریدن وسایل نی نی جون رو می کشن تشکر میکنم امیدوارم سالهای سال سایه لطف و محبتشون بالای سرمون باشه. مامان و بابای خوبم ممنونم. ...
25 بهمن 1390

هفتمین سالروز پیوند ما

برای احسانم : هفت سال قبل در چنین روزی دستهای من در پناه دستان گرم و مردونه تو قرار گرفتند و خانه دلم تا ابد میزبان دل مهربونت شد .   از هفت سال قبل تا کنون وجود تو با ارزش ترین دارایی من است و شانه های مهربونت امن ترین جای دنیا برای من هفت سال است که زیباترین لحظه های من در کنار تو و   آرامشم  در آسمان چشمهای توست   احسان جان هفتمین سالگرد پیوند عشقمان مبارک   و به اندازه تمام خوبی های دنیا دوستت دارم .     ...
18 بهمن 1390

ویزیت ماه ششم

سلام  یکی یکدونه مامان شنبه 8/11/90 نوبت دکتر داشتم و ساعت 6:30 از خونه راه افتادم . خیابونا خیلی شلوغ بود ، بابا احسان هم که کار داشت نتونست با من و شما بیاد و من خودم مجبور بودم رانندگی کنم ، وای که از اون همه ترافیک کلافه شده بودم، خلاصه به مطب دکتر که رسیدم ساعت نزدیک 8 شده بود ولی خدا رو شکر اونجا خیلی معطل نشدیم و زود رفتیم داخل . خانم دکتر از همه چی راضی بود ولی در مورد مسافرت که ازش سوال کردم گفت من  پیشنهاد نمی کنم بری، مگر اینکه سفر واجبی باشه، منم خیلی پکر شدم چون با احسان جون از چند ماه قبل برنامه ریزی کرده بودیم که بهمن ماه بریم مسافرت و خانم دکتر همه برنامه هامونو خراب کرد . ا...
10 بهمن 1390